بندباز
بندبازی ماهرم من !
پنجه ام روی طنابی سفت چسبیده
طنابی نازک و لرزان
به زیر پای لغزانم !
موقعی که به دنیا آمدم
یادشان رفت بندنافم را ببرند
و بند وصل زندگی را
تا نهایت روبه سوی مرگ ونیستی
زیرپایم سبز کردند و
به بازی روی بندی وا بداشتند .
و این بند وجودم
کز خودم شد تا ابد
همیشه زیر پاها
بندبازم کرده است .
هراسم از خودم نیست
از آن اشخاص ناوارد و رندان است
که ریسمانم را به شوخی یا به جدی
تکانی می دهند شاید بیفتم
ولی من تا به اینجا
بندباز ماهری هستم !
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱۱:٢۸ ب.ظ ; ۱۳٩۱/۱/٢٩